انجمن ادبی فانوس خیس

قاصدک! هان، چه خبر آوردي؟از کجا، وز که خبر آوردي؟خوش خبر باشي، امّا، امّاگرد بام و در منبي ثمر مي گردي.انتظار خبري نيست مرانه زياري نه ز ديّاري ، باري،برو آنجا که بود چشمي و گوشي با کس،برو آنجا که ترا منتظرند.قاصدک!در دل من همه کورند و کرند.دست بردار از اين در وطن خويش غريب.قاصدک تجربه هاي همه تلخ،ب انجمن ادبی فانوس خیس...

  سلامت را نمی خواهند پاسخ گفتسرها در گریبان استکسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران رانگه جز پیش پا را دید، نتواندکه ره تاریک و لغزان استوگر دست محبت سوی کس یازیبه اکراه آورد دست از بغل بیرونکه سرما سخت سوزان است نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ،ابری شود تاریکچو دیوار ایستد در پیش چشمانتنفس انجمن ادبی فانوس خیس...